خودم هم درک نمی کنم....
دوستان،من توی این وب،داستان احساسم به آرتا رو میگم. داستان من از اونجایی شروع شد که دوستم اومد خونمون. تا شب خونمون بود.اون به من اصرار کرد که یه اکانت گوگل بسازم. خودش هم ساخت.من تا یه مدتی استفاده ی خیلی سالمی از اکانتم داشتم تا اینکه یه پسری منو اد کرد. پسره خداییش خوشگل بود.اسمش محمد بود.این یه مدت با من چت کرد و مخم رو زد.بیست و یک سالشم بود. خلاصه،من عاشقش شدم.شمارشو داد بهم و شمارمو گرفت.این اولین دوستی تلفنی من و محمد بود. ادامه در پست بعدی.
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |